شیرین زبونیهای عسلم
سلام عسل مامان راستی داریم به روزهای سفر عاشقی نزدیک می شیم اومدم یکم از شیرین زبونیهات که دیگه همه را شیفتت کردم بنویسم با خاله جون ناهید رفتی مدرسه سوگند جون اومدی می گی بچه ها جیخخ می زنن با تشدید خ البته بین (خ )و (غ) تلفظ می کنی می گی چه بچه های بدی آخ آخ آخ یاسین اینجا بود اذیتت می کرد لپت کشید گفتی هاسین جون آخه چرا می زنی ؟ با حالت تعجب وعصبانیت همه بریدیم ازخنده مامان بزرگ برات لباس خریده رو ش عکس انگری برد داره گفتی : صدرا:مامان سالا خوشگله مامان سالا :آره خوشگله مامان بزرگ برات خریده صدرا : با خنده مامان بزرگ خریده خخخ چه بلا ما...
نویسنده :
sara jafari
1:25